♥ اسما و مهلا فرشته های کوچولو♥

با من باشین دوستتان دارم * تنها باشین دوستتان دارم امروز روزهم از بهترین روزهاست * هرجا باشین دوستتان دارم . . . ماهگیت مبارک باشه اسماجونم ماهگیت مبارک باشه  مهلاجونم                                                                             &nbs...

سلام عزیزه دلم بعد گذشت سه ماه فرصت کردم تا ماجرای اون دو روزی که با هم تنها بودیم و برات بنویسم الان که این و مینویسم 29 شهریور ماهه سال 92 هست و  دقیقا مهلاکوچولوی نازمون 2 ماه و 27 روز و 17 ساعت و 12 دقیقه 50 ثانیه سن داره و از سن تو 2 سال و 29 روز10ساعت و 17 دقیقه و 30 ثانیه است که میگذره حالا بریم سراغ سه ماه پیش قبل به دنیا اومدن مهلا جونم اون روز یکم تیر ماه 92 دو بود که مامانی قراربود شب از ساعت 12 شب به بعد بره بیمارستان بستری بشه و شما هم با مامانی شب موندین خونه ی ما.. قبل رفتن مامان اینابه بیمارستان من پیش تو نخوابیده بودم مامان اینا موقع رفتن به بیمارستان من و بیدار کردکه ما داریم میریم برو پیش اسمایی به خواب بیدار شد شیرشم...

سلام کو چولو های ناز من   این یه ما هم با همه ی خوشی ها و بدی هاش بالاخره سپری شد و یک ماه از عمر قشنگ شما دوتا فرشته ی کوچولو گذشت که الان اسما جونم تو 25 ماهگیت تموم شد و رفتی تو 26 ماهگیت و مهلا کوچولوی ناز من تو هم دو رزوه دیگه دو ماهت تموم میشه میری تو سه ماهگیت  الهی خاله فداتون شه چقدر زود بزرگ میشین چقدر این زندگی زود میگذره که اصلا متوجه نمیشیم یکدفعه چشم باز میکنیم میبینیم یه ماه دیگه گذشت و انشالله چند ماه دیگه یهوی چشم باز میکنیم میبینیم مهلا کوچولو ی نازمون 12 ماهه شده یعنی یک سال تموم و اسمای نازمم 3 سال تموم ... یعنی من تا اوم موقع زنده هستم .. یعنی من اون موقع هم برای تولد کوچولو های نازم  برنا...

  قـــــــــــــــــــــــــــــــــــربون  هر دوتا فرشته ی کوچولو برم من   که این طوری ناز و شیطونین   خاله فدای این قیافه ناز و نگاه معصومت بشه   قربون این مهلا کوچولو برم که این عید فطر  اولین عید زندیگش بود   عاشقتونم فرشته های کوچولوی من ...

شلوخی های اسما بعد حموم اینجا حمام کردی اومدی میخوایبری واسه شلوخی دیدی با دمپایی ها نمیشه در آوردیشو بعد .......... رفتی دنبال تاب بازی و ......... قربونت برم با اون تاب بازیات داره میشینی روش حالا با اون شیشهشیرت که نشستی روش زنجیرشو ور میداری که ببندیش حالا کاملا بستیش که نیفتی. قربونت برم با اون فکرت حالا نوبت شیرت شده داری میخوری دیدی نشد جاتو راحت کردی داری میخوری حالا که دیدی سیر شدی رفتی سراغ........... توپ بازی و داری سعی میکنی روش بشینی حالا که دیدی نشد میخوای اینطوری امتحان کنی با هزار زحمت نشستی روش اونم با کمک خاله افسانه که کلیم خندیدی ...

عزیز دلم شروع 19 ماهگیت رو با نام خدا آغاز کردم تا این ماهتم همچون ماه های دیگر مثل آب روان با خواست خداوندمتعال پیش عزیزانتوبایه مسافر کوچلوی که توراه به سلامتی بگذرونی اینم گفته مامان سهیلا برادخمل خوشگلش اسی عشق مامی عاشقتم       ماهگیت مبارک فرشته ناز خانواد ه خیلیی دوستت داریم عزیزم     ...