اسماجونم اسماجونم ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
مهلا جونممهلا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
وبلاگ فرشته های ما وبلاگ فرشته های ما ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

♥ اسما و مهلا فرشته های کوچولو♥

فرشته ی 25 ماهه و یه کوچولوی دو ماهه +دل نوشته های من

1392/6/1 23:51
نویسنده : خاله نسرین
698 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کو چولو های ناز من

 

این یه ما هم با همه ی خوشی ها و بدی هاش بالاخره سپری شد و یک ماه از عمر قشنگ شما دوتا

فرشته ی کوچولو گذشت که الان اسما جونم تو 25 ماهگیت تموم شد و رفتی تو 26 ماهگیت و مهلا

کوچولوی ناز من تو هم دو رزوه دیگه دو ماهت تموم میشه میری تو سه ماهگیت  الهی خاله فداتون شه

چقدر زود بزرگ میشین چقدر این زندگی زود میگذره که اصلا متوجه نمیشیم یکدفعه چشم باز میکنیم

میبینیم یه ماه دیگه گذشت و انشالله چند ماه دیگه یهوی چشم باز میکنیم میبینیم مهلا کوچولو ی

نازمون 12 ماهه شده یعنی یک سال تموم و اسمای نازمم 3 سال تموم ... یعنی من تا اوم موقع زنده

هستم .. یعنی من اون موقع هم برای تولد کوچولو های نازم  برنامه ریزی میکنم که این و بکنیم این و

بکنیم ... یعنی اون موقع که هم هستم تا از این فرشته های کوچولوم عکس بگیرم .. بالاخره ما هم

انسانیم و از فردامون خبر نداریم ... عزیز های خاله اصلا نگران نباشین تا هستم ازعزیز های دلم  عکس

میگیرم و براشون از خاطرات شیرین زندگیشون تو این وبلاگ می نویسم و با اون صدای بلندم صداتون می

کنم که نازیم جانیم .... میدونین عزیز های من شاید اون موقعی که شما ها اینا رو دارین می خونین من

دیگه نباشم یا اینکه باشم و شما من و نشناسین  بالاخره ما هممون انسانیم و هممون میریم سر خونه

و زندگیمون ... تا حالا چند تا خاله و خواهر زاده دیدیم که اصلا سالی یک بارم همدیگر و نمی بینین

همیشه ترس منم از اینه که نکنه شما هم یه روزی بزرگ بشین و من و از یاد ببرین یا من و اصلا دوست

نداشته باشین .. همیشه این چیزا رو ته دلم می گردونم و با خودم فکر میکنم که یعنی اسما جونم من

اونقدری که من اون و دوست دارم من و دوست داره یا دوست خواهم داشت ... این سوالا همیشه ته دلم

مونده و همیشه فکر اون روزا رو میکنم ... شایدم تا شما دوتا فرشته ی کوچولو بزرگ بشین من از این دنیا

رفتم و شما اصلا من و یادتون نیاد.اسما جونم اینم بگم که تا به الان که دوسال از عمرت میگذره و بیشتر

روزهای هفته رو خونه مایی  خیلی برام محبت داری یعنی خیلی دوسم داری هر کجا بریم بغل منی و

چی بخوای از من میخوایی و هر وقت خونه ما باشی پیش منی و باهم دیگه بازی می کنیم حتی وقتی

که خونه ی ما و پیش من باشی شیرتم از من میخوای دیگه سراغ مامانت نمیری انگار تو خونه ی مامان

جونت مامانت منم و همه چیزه تو برامن میگی .یادمه وفتی هفت  هشت ماهت بود اون موقع ها هم شیر

خشک میخوردی و طبق معمولم وقتی میومدی خونه یما همیشه شیر خشک تو من برات حاضرش

میکردم و میدادمت و  اون روز اتفاقا خونه ی خودتون بودیم و یک دفعه اومدی بغلم و با سرت ممیرفتی زیر

بغلم و دنبال شیر میگشتی منم خندیدم و بهت گفتم که اسماجونم مامانی اوناهاش من مامانت نیستم

که با دو دستم بغلت کردم و دادم به مامانت .مامانی تا خواست از شیر خودش بهت بده اصلا ازش نخوردی

و گریه کردی و دوباره اومدی پیش من همون تعجب کردیم و دوباره برات خندیدیم که چرا این طوری میکنی

یک دفعه مامانم گفت نسرین این از تو شیر خشک میخواد همیشه که تو بهش شیر خشکش و دادی

دوباره اومده سراغ تو ... اون موقع بود که فهمیدیم شیر خشک باید همیشه من برات حاضر کنم از اون به

بعدم همیشه عادت کرده بودی تا گرسنه ات می  شد میرفتی شیشیه شیرت و میگرفتی دستت

مییومدی طرف من که برات شیر تو امده کنم  قربون این اسماکوچولوی شیطون برم من که عاشقشم  چه

روز های بود اون روزاخیلی روز های شیرین و به یاد ماندنی بودووووووو تا به حالم اون محبت و دوستت

داشتنت ادامه داره حتی الانم که مهلا کوچولو اومده بیشتر از همه ی خانواده به من حسودیت میشه اصلا

نمیزاری مهلایی و بغل کنم یا ازش عکس بگیرم هر وقت مخوام مهلا جونم و بغل کنم یا باهاش بازی کنم

یهویی می بینم یکی داره از پشت شونه هام و گاز میگیره یا هر چی تو دستت باشه طرف من پرتاب

میکنی و میگی بیا بسه ازش عکس نگیر میایی یه مشگونی ازم میگیری که نگو و نپرس من بیپاره هم

چیزی نمیتونم برات بگم هی مامان برام میگه نسرین این مهلایی رو بغل نکن .. اسمایی رو نمیبینی ولی

منم که دلم برا مهلایی داره یه ذره میشه خیلی دلم میخواد بغلش کنم و بوسش کنم ولی از دست تویی

شیطون که نمی تونم چی کار کنم منم هر وقت تو پیش مون نیستی و رفتی جایی دیگه  ومهلایی  رو

بغل میکنم و تو بغلم فشار میدم و کلی بوسش میکنم و با صدای بلند قربون صدقش میرم و هی میگم

مهلا منیم نازیم دی جانیم دی ... البته به دور از چشم اسمایی حسوده من ..

  ........... خوب حالا بگذریم  نمیدونم عزیزهای دلم چرا یکدفعه این حرف ها رو براتون گفتم ولی این روز که

اینا رو دارم مینویسم نمیدونم چرا دلم خیلی گرفته از همه ناراحتم یعنی از همه ی عالم و ادم ناراحتم. 

خدا کند این روز های بدم زودی بگذره و بره خوب بلاخره تا برسد اون روزا چی کارا نکردیم ما شما دوتا

وروجک شیطونی می کنین و دل مار و میبرین و منم ازتون عکس میگیریم ووووو یه چیز دیگه چند هفته ی

میشه که تصمیم گرفتم چند روزی مرخصی بگیرم و بریم به طرف شمال کشور .. به  مامانی شما هم

گفتم به باباتون بگه کاراشو یه جوری برنامه ریزی کنه که هفته ی دیگه راهی مسافرت بشیم ولی انگار

بابایی تون این هفته کار داره و نمیتونین بیایین .... البته  مامانی گفت شاید دیروز تو تلود دختر دایی

عسل بودیم از پرسیدم چی شد شما هم این هفته میرین گفت نه کار  باباتون کار داره ولی منم خیلی

دوست دارم با شما ها بریم سفر. درسته هنوز مرخصی منم معلوم نیست .. گفتم سوم شهریور ماه

دوشنبه صبح زود  بریم ولی انگار اینم درست نمیشه بریم ولی این روزا دلم خیلی هوایی مسافرت کرده 

انشالله که جور بشه باهم دیگه بریم این چند روز آخر تعطیلات و باهم باشیم

و حالا دیگه بریم سراغ عکس های این چند روز البته بگم این چند روزی نتونستم ازتون عکس بگیرم به

خاطر این که همه تون رفته بودین شهرستان واسه عقد عمو بهروز من ... منم که به خاطر کارم نتونستم

بیام کلی دلم براتون تنگ شده بود و دلم هوایی همه تون کرده بودبالاخره بعد چهار روز دلتنگی از مسافرت

برگشیتین و دیروز شب اومدم و خونتون تا بریم تولد عسلی جون اونجا دیدمتون و کلی باهاتون بازی کردم

تو هم که شدی یه اسمایی شیرین زبون با اون شیرین زبونیت داشتی برام ماجرا ی سفرت و تعریف

میکردی که رفتی چی دیدی و چی خوردی اونم با چه ذوق و شوقی الهی فدات شم عزیزدلtotalgifs.com aniversario gif gif 43.gif

76.gif73.gif ماهگیت مبارک باشه عزیزدلم

 

 

 73.gifماهگیت مبارک باشه عزیز دلم                                    totalgifs.com aniversario gif gif 46.gif

 

 

و اینم چند تا عکس از فرشته های ناز و شیرینم

قربون این تیپت بشم اسمایی

که شب برداشتی عینک آفتابی زدی .... اینقدر لج بازی که فقط کار های خودت و میکنی .موقع بیرون رفتن تو روز آفتابی لج میکنی عینک نمیزنی ولی اون روز ازسر لج بازی برداشتی عینک زدی درشم نمیاوردی..نمیدونم تو اون شب و با اون عینک سیاه چطوری میدیدی

خوشگل خانوم واسه من ژستم داده

قربون خندت بشم من مهلا جونم

رفته بودیم خونه دایی جون اینا ماشین یثنا جون و برداشته بودی می گفتی ماله منه ... می پرسیدیم کی برات خریده؟ میگفتی بابام .... الهی فدات شم  که این روزا عادت کردی هر کجا اسباب بازی میبینی میگیمال من مال خودمه

حالا ورزشم یادش نرفته

قــــــــــــــــــــــربوووووووووووووووووووووووووووون این مهلا کوچولو برم من که عاشق رو پا وایسادنه

عاشق این نگاهتم جیگره خاله

چقدر ناز خوابیدی جیگرم

قربونت برم خاله جون که داری باهام حرف میزنی

دیگه بزرگ شدی و حسابی شیطونی میکنی دست و پاهات و این ور و اونور می کنی سرت و بالا میاری که بلندت کنیم تا دستات و بگیریم سرت و بالا نگه میداری  به خودت فشار میاری که بلند شی

کار های این روزه ای اسما جونم هی میره گوشی باباش میگیره میاره از مهلایی عکس میگیره

قربون این مهلای خسته برم من

مهلا جونم تو خواب میخنده

اینجاهم تازه از خواب بیدار شده

این پتو هم پتوی اسما جونه .... هر وقت میبینی رو مهلایی کشیدیم میاد زودیازش میگیره که ا

و اینم همون پتو که اومدی ازش گرفتی و دار یسرت میکنی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

منصوره مامان زهره
1 شهریور 92 11:47
25 ماهگی اسما جون و 2 ماهگی مهلا جون مبارک
خاله نسرین جون ان شالله همیش یار و دوستدار هم باقی بمونید
زود زود هم بتونین برین سفر تا روحیه تون عوض بشه


مــــــــــــــــــــــرسی از مهربونیت منصوره جونم
مامان مهدیس و ملیسا
1 شهریور 92 19:35
25 ماهگی و دو ماهگی فرشته ها مبارکککککککالهی فداشون بشم منننننن
ایشالله زود زود بری سفر تا با ی رو حیه توپ توپ برگردی عزیزممم


خیــــــــــــــــــــــلی ممنونم عزیزم
خدا نکنه خاله ی مهربونم
خیلی ممنونم عزیزم .... آره انشالله جور بشه برم و با یه رو حیه ی توپ توپ بیام
مامان فتانه
1 شهریور 92 20:11
به به 2ماهگیه این خوشکل خانوم و 25ماهگیه عزیزمون مبارک باشه انشالله بری سفر و بهت خوش میگذره


خیلی ممـــــــــــــــــــــنونم عزیزم
انشالله بریم و با کلی عکس برگردیم البته اگه اسما جونم با هامون بره
فرناز مامان ایلمان جون
2 شهریور 92 13:44
نسرین جون تلگراف دیگه چیه؟

همون پیام خصوصیه؟


فرناز جونم تو بخش ارتباطات .... قسمت نی نی تلگراف هستش که اگه کسی بهت تلگراف کنه میره اونجا ... خودتم میتونی از اونجا برا دوستات تلگراف کنی تلگراف منم می تونی از اونجا پیدا کنی
مامان محدثه
2 شهریور 92 15:54
25 ماهگی اسما جون و2ماهگی مهلا جون مبارک

ماشالله جفتشون خوشگل و بانمکن

ایشالله زودتر برین سفر و کلی بهتون خوش بگذره




خیــــــــــــــــلی مــــــــــــمنونم عزیزم

نظره لطفته عزیزم چشات خوشگل میبینه

انشالله که جور بشه بریم

بووووووووس واسه دخمل خوشگله

romina
2 شهریور 92 17:08
25 ماهگیت مبارک اسما جونی و 2 ماهگیت مبارک مهلا جون. ماشالله بزرگ شدین.


خیـــــــــــــــــــــــــــــلی ممنونم دوست مهربانم
مامی مهتا
2 شهریور 92 20:25
نسرین چان من هنوز چیزی دریافت نکردم ؟؟؟؟؟


ااااااااااای وای نمیدونم چرا به بعضی یا تلگراف نشده ... عزیزم همین الان دوباره تلگرافش میکنم
مامان صبا
3 شهریور 92 10:58
سلام خانومی من رمز ندارم

دلم تنگ شده واسه اسماءجون ومهلا کوچولو




سلام عزیزم ... برا تو هم فرستاده بودم نمیدونم چرا به بعضی یا نیومده این تلگرافه ... تو راه تصادف کرده حتما

قربونت برم عزیزم گریه نکن الان دوباره برات تلگرافش میکنم


❤خاله ی امیرعلیُ آنیسا❤
3 شهریور 92 21:55
آخی عزیزم.. ایشالا 120سال زندهُ سالم باشی تا خواهرزاده هات درکنارِ تو بهشون خوش بگذره، مطمئنم هرچی بیشتر زمان بگذره رابطتون عمیقتر و عمیق تر میشه، این دوتا وروجک کوچولو بزرگ هم بشن قدر زحماتت رو میدونن و عمرا احساسشون نسبت بهت کم نمیشه..
ایشالا فرصتش پیش بیاد بتونین برید سفر با روحیه ی شادُ خوب برگردین..


خیــــــــــــــلی ممنونم عزیزم انشالله تو هم کنار خواهر زاده هات سالم و سلامت و به خوشی زندگی کنی ...
انشالله که مثل گفته های تو رابطمون همون طور که هست بمونه من که بیشتر از این.... از این زندگی چیزی چیزی نمی خوام...
این سفر من که زیاد مطمعن نیستم ولی جور بشه خیلی بهتر میشه
مامان پریسا
4 شهریور 92 1:25
به به چه مناسبت های خوشکلی مبارک باشه..

ایشالله شما هم همیشه خوب و لبتون خندون باشه عزیزم.


مــــــــــــــــــــــرررررررررررررررسی عزیزم
مامان پارسا
11 شهریور 92 1:49
بابا خوشتیپ

به خوشتیپی دوست گلم پارساجون که نمیرسم