این روزای اسما

شلوخی های اسما بعد حموم

اینجا حمام کردی اومدی

میخوایبری واسه شلوخی

دیدی با دمپایی ها نمیشه در آوردیشو بعد ..........

رفتی دنبال تاب بازی و .........قربونت برم با اون تاب بازیات

داره میشینی روش

حالا با اون شیشهشیرت که نشستی روش زنجیرشو ور میداری که ببندیش

حالا کاملا بستیش که نیفتی. قربونت برم با اون فکرت

حالا نوبت شیرت شده داری میخوری

دیدی نشد جاتو راحت کردی داری میخوری

حالا که دیدی سیر شدی رفتی سراغ...........

توپ بازی و داری سعی میکنی روش بشینی

حالا که دیدی نشد میخوای اینطوری امتحان کنی

با هزار زحمت نشستی روش اونم با کمک خاله افسانه که کلیم خندیدی و مام همراه تو

کلیم اینجا خندیدیو خسته شدی

اینجا دیگه گفتیم خسته شدی میخوای بخوابی که داری .........

باهمامون قائم موشک بازی بازی میکنی

اینجا داری میگی جی جی و

بعدشم قایم میشی

حالا دیگه داری میری

داری میایی پایین

رفتی دنبال ماشین سواری که داری با هزار زحمت سوارش میشی

اینحا مهدی جون صدات کرده داری به اون نگاه میکنی

بعد این کهسوارشدیبهت گفتم اسماجون خودتو بغل کن اینطوریکردی

اینم تازه یاد گرفتی

بعد ازماشین سواری رفتی سراغ کمدت دنبال عروسکات

عروسکتو برداشتیو داری حالام داری پیانوتو برمیداری

اینجا داشتی بازی میکردی که یهویی شیشه کمدت پایین اومداز صداش ترسیدی

و کلی گریه کردی خدارو شکر روت نیوفتاد یکم جلوتر بودی خدا نکنه میفتاد سرت

با افتادنش یکی از بشقابات و لیوان عروسکیت شکست که فدای سرت مامانی یکی دیگرو برات میخره