داداشی عزیزتراز جانم تولدت مبارک
سالگیت مبارک عزیز دلم
دیروز 10 خرداد سال 92 تولد یکی یدونه دردونه خانواده ما مهدی جون بود که خیلی برامون
خوش گذشت ولی متاسفانه اسما جونی مریض شده بود و حالش زیاد خوب نبود که انشالله
زود زود خوب میشه
خیییییییییییییییییییییییلی دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم عزیز دلم
میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست
و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است
وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم
بقیه عکس های تولد توی ادامه مطالب
داداشی عزیزم یه سال دیگه بزرگ شدی و داری واسه خودت مرد میشی انشالله که تو همه روزهای
زندگیت مثل روز تولدت که یکی از بهترین روزهای زندگیت بود شاد و خوشخال باشی تا تو شاد و سلامت
باشی دل ماهم شاد است عزیزدلم دیگه امسال برات کادویی تولد اسباب بازی نخردیم آخه دیگه واسه
خودت مرد شدی و شدی مرد خونه ما و همه چیز خانوادمون یه روز قبل از تولدت باافسانه رفتین براخرید
تولد آخه سهیلاجون دیگه آخرای بارداریشه تقریبا 18 .20 روز مونده تا نی نی کوچولومون پا به این دنیایی
قشنگ بزاره برا همون سهیلا جون که نرفت واسه خرید و مامانیم پیش اون موند البته مامانم داشت
میرفت که دای راسول اینا خونه مون مهمون اومدن که مامانم نتونست بره و بالاخره با افسانه رفتیم و یه
چند دست لباس برات خریدیم و اومدیم که خیلی ام ازشون خوشت اومد خوب حالا نوبت کادویی بابایی
که فکر کنم بهترین هدیه زندگیته هست بابا جون مهربونم واست یه دوچرخه خوشگل خریده که با دیدنش
خیلی خیلی خوشحال شدی فردای اون روزی که با دوچرخه ات رفته بودیم خونه مادربزرگ(آباگیل)اونجا
کلی دوچرخه سواری کردی و ذوق کرده بودی حالا که شب شده بود و داشتیم خونه مون برمیگشتیم تو با
دوچرخه و ما با ماشین میومدیم که نمیدونی چقدرباذوق و اشتیاق داشتی رکاب میزدی اونقدر خوشحال
بودی که نگو و نپرس شاید تو زیاد از این خوشحالیت خبردارنباشی ولی ما که از پشت سرت میومدیم
شاهد اون هیجان و خوشحالیت بودیم که داشتی از ته دلت با خوشحالی اون رکاب و میزدی و ماهم از
این خوشحالیت کلی خوشحال شدیم بابایی ام کلی خوشحال بود از اینکه اینقدر خوشحالت کرده بود
میگفت اگه برا من چند میلیونم داده بودن مثل الان اینقدر خوشحال نشده بودم خلاصه عزیزدلم انشالله
که همه دوران های زندگیت پدرو مادرمون همراه ما باشن و خوشحالمون کنن و ما هم با کار های خوبمون
آنها را خوشحال کنیم عزیزدلم این روز تولدت برامون خلی خوش گذشت کلی خوشی کردیم و خندیدیم
ولی اسما جون که اون روز اصلا حال نداشت اولش کلی بازی کرد ومیرفت سراغ دی وی دی و میگفت نا
نای نای و منم براش باز می کردم و با خوشحالی می رقصید ولی بعداز چند ساعتی دیگه حجالش بد تر
شد و یواش یواش بهونه هاش شروع شد و اصلا نمیزاشت ازش عکسم بگیرم و وقت گریه میکرد انشالله
که عزیزه دل خاله زود زود خوب میشی و بازم میایی باهم نانای نای میکنیم
خیییییییییییییییییییییییییییلی دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
دارم بهترین هدیه خدا
اینم یه عکس با دوستت بچگیت مهدی جون که از بچگی با اون بزرگ شدی و از 3 سالگی تا به
امروز تو همه ی تولدات پیشت بوده
اینجا داشتم ازتون عکس میگرفتم که اسمایی اومده بود مثل شما دوتا وایستاده که ازاونم عکس
بگیرم
اینجا ها حالت خوبه و داری با داداش مهدی نا نای نای میکنی الهی قربون هر دوتاتون بشم من
اینم از شیطونیاته که داری رو میز میرقصی
دیگه بعداز چند ساعتی بهونه هاتو شروع کردی و داشتی گریه میکردی
الهی فدات شم عزیزم اینجا از چشماتم معلومه که اصلا حال نداری و مدام داری گریه میکنی
اسمایی دیگه اینجا حال نداشت و بعد کلی گریه کردن سرشو گذاشت رودست مامانش و خوابش
برد