لاک زدن اسما جونی
عزیزه دلم دیگه بزرگ شده داره خودش به ناخناش لاک میزنه
ببین چجورم تمرکز کرده انگار داره یه چیزی یو کشف میکنه این دانشمند کوچولوی ما
بقیه رو برو ادامه مطلب
به خاله جون میگی که بیار دسته تو براتو هم بزنم
قربونت برم داری نشون میدی که دستتو بزار اینجا برات لاک بزنم
اینم یه تمرکز دیگه شیطون خانموم
دهنشم باز کرده انگارداره چی کشف میکنه خوشگله
قربون اون پاهات برم میدونی این عکست منو یاد چی انداخت ؟.....پس برو پایین
این عکسو وقتی که 8 ماهت بود ازت گرفتیم اون موقع پاهات کوچول موچول بود که من عاشق اون پاهای کوچول موچوولتم که هر وقت میبینمش گازش میگیرم البته اذیت نمیش یا خندت میگره فکر میکنی دارم میخورمت
این جا افسانه جون از دستت گرفت که خودش برات بزنه ولی توی شیطون اجازه ندادی گفتی نه ممممن که همون من
این جاهم که عزیزدلم داری بوسم میکنی که لاک و دوباره برات بدم الهی فدات شم من
این بغل کردنا هم که زورکی یه که برات لا کو بدیم
اینجا دیگه لاک و ازت گرفیم و تو هم اعتراض میکنی
اااای قربونتبرم اینم یه بغل آنچنانی که داری با عصبانیت خاله افسانه
رو بغل میکنی که تاشاید لاک و برات بده
مثلا زور میدی که خودت بازش کنی
دیدی نشد میدی که بیا بازش کن
و اینجا دیگه اونجایی که دیگه برات لاک و ندادیم برای اینکه دیگه داشتی با لاک همه جارو نقاشی میکردی که اون وقت مامام جون دیگه ................
انشالله همیشه صدای خنده ی شیرینت قلبمان را بخنداند