اسماجونم اسماجونم ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
مهلا جونممهلا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره
وبلاگ فرشته های ما وبلاگ فرشته های ما ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

♥ اسما و مهلا فرشته های کوچولو♥

اولین های به یاد ماندنی

1391/11/13 13:52
نویسنده : خاله نسرین
345 بازدید
اشتراک گذاری

اولین دیدار با مامان جون

خواب بعد از اولین حمام تو خونه مامان جون

اولین باری که اسمتو اتو به گوشت خوندن

اولین تل سر تو ١٠روزه گی

اولین باری که داری میری دکتر ٢٧ روزگیت بود به خاطر گلوت

اولین باری که این لباسوکه تو هنوز به دنیا نیومده بودی از آستارا براتخریدهبودیم پوشیدی(٣٠)

اولین روزهای که دستتاتو می خوری (٥٠روزه)

اولین حوله ای که پوشیدی( ٤٥ روزه )

روزهای که با کیف غلتک می خوردی ٤( ماهه)

اولین تلاشت برای شروع ٤ دست پا رفتن(٤ ماهه)

اولین خوشحالی برای عمل انجام شده توسط خودت

روز های کههمه چی رو بادقت شناسایی میکردی

اولین عکس نشستنت٤و نیم ماهگی

و اینم اولین ...........

اولین باری که لباس خودت شناسایی کردی داری با تعجب نگاش میکنی

اولین روزهای نشستنت به تنهایی

اولین روسری

اولین صحبتت با عروسک

اولین خنده هات از ته دل

اولین شهر بازی در عالم خودت

اینجا همون روزی یه که اولین قدماتو برداشتی

با دست میگرفتیمت و تو هم با اون پاهای کوچیکت مثلاراه میرفتی

اولین بار ی که داشتی یواش یواش با او صدای هه هه چهار دست و پا میرفتی

اینجا دیگه کاملا یاد گرفتی

روزهای که پاهاتو میگرفتی

اولین روزهای آشنایی با تکنولوژی

اولین باری که رفتی شرکت بابایی

اولین حرکت با رورواک

شروع اولین حریره

اولین قدم ها فقط با کمک یک انگشت

اولین خوشحالیبلندشدن باکمک خود

اولین فوضلی های خوشگله

اولین ایستادنت بدون هیچ کمکی

اولین راه رفتنت

اولین خنده ها با دیدن چمن ها

اولین احساس تنهای دربین چمن ها

اولین عکس پیک نیک تک نفری

اولین ژست

اولین بارشونه کردنات البته داری اینجا میخوری

اولین مهمانی تو اولین شب یلدا

هدیه اولیت یلدات که مامان جون برات خریده بود

اولین باری که رفتی باغ بابا جون

اولین عکس زیر درخت شفتالو

اولین الله اکبر گفتنت

اولین الو گفتنت

اولین تولدت

اولین شیطونیات زیر میز

روزهای که اینجوری میکردی

اولین لقمه از خودت بزرگتر

اولین باری که اولین کلمتو گفتی درست اینجا بود

اولین بوش شکلاتی

اولین ورزش

اولین بار تنهایت که مامان تو بیمارستان بود

ژستت با تلفن

اولین خواب بین همه ی عروسکات

اولین زمین خوردنت

اولین کثیف کردن لباست

اولین مسافرتت به مشهد

عکسهای قشنگت تو گمش کردم پیداش میکنم میزارمت برات

اولین باری که میخواستی بارون و با دستات بگیری

اولین ژستی که خودت گرفتی

اولین باشه گفتنت

اولین باری که نماز خوندی

اولین باری که با اون دست های کو چولوت خدا رو نشون دادی

اولین باری که خدا رو شکر کردی با اون دست های نازو کوچولوت

خدایا شکرت که همچین دختر ناز و سالمی رو به ما فرستادی

خداروهزاران مرتبه شکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)