اسماجونم اسماجونم ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
مهلا جونممهلا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
وبلاگ فرشته های ما وبلاگ فرشته های ما ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

♥ اسما و مهلا فرشته های کوچولو♥

اولین دمپایی های اسما کوچلو

اولین دمپایی های که برات خریدیم تو هشت ماهگیت بود که وقتی که از سر کار برمیگشتم برات خریده بودم یه پیشی کوچلو هم برات گرفته بودمکه ازدمپایی هاینارنجی رنگ کوچول موچولو بیشترخوشت اومد عزیز دلم الانم که بزرگ شدی این دمپایی هات برات کوچیک شدن که مامان جون چند روز پیش برات بزرگترشو خریده اینم دومین دمپایی های خوشگله اینجا ١٧ ماهته گلمکه اولین دمپای هاتوکوچیک کردی یعنی بزرگ شدی و برات یه بزرگشو خریدیم از این دمپایی هام خیلی برات گشتیم ولی اندازه پایی کوچلوت پیدا نکردیم. یکم بزرک که شدی حتما پیداش میکنیم اینم یه عالمه بوس از خاله نسرین به اسما خوشمله ...
17 دی 1391

کریسمس 2013

٢٠١٣ امیدوارم بابانوئل به جای کادوی زیبا تقدیر زیبا برای تو هدیه بیاره تقدیر خوب رو نمیتونی الان حس کنی اما در آینده میفهمی بهترین آرزورو برات داشتیم کریسمس مبارک فرشته ما همیشه همین طوری بخندفرشته خوشگل انشالله که همیشه خنده ررو لبات و چشمات بمونه میلاد مسیح و عید کریسمس عید است و شادی نه عید نوروز جشن مسیحاست نامش , کریسمس آغوش مریم نوری مبین است بس می درخشد آن روح ماهش بلبل زشادی با صد ترانه بر شاخه شاخه هی می زند پر فصل زمستان چه نوبهاری است ...
16 دی 1391

بافتنی های مامان جون به عزیز دلش

این کاموا هارو مامان جون برات خریده بهت لباس ای خوشگل ببافه که امروزمچنتاشو تموم کرده واست رو وبت به یادگار میزارم بزرگ که شدی ازش تشکر کنی حالا همونا رو واست پوشوندم خیلیم بهت میاد مبارکت باشه گلم دست مامان جونم درد نکنه اینم واسه مامان جون اینجام دروغکی بهت گفتم بپوش بریم بیرون از پنجره داری به بیرون نگاه میکنی آخرسرم به زور از تنت درآوردیم نمیزاشتی که بریم بیرون اسما جون بهت گفتم دندوناتو به بچه ها نشون بده داری به خودم نشون میدی ...
13 دی 1391

عروسک های انگشتی

(بی قیقی بیشی ) دیروزبا مامانجونو باباجون رفتیم بازار به مامان جونکه گفته بودی به زبون خودت (مامان جیجی ) (بی قیقی )بیشی. یعنی برام پیشی کوچولو بخر با مامان جون همه جارو هرچقدر گ شتیم اصلاپیشی کوچلو موچلو یکه می خواستیم برات پیدا نکردیم ولی برات خیلی دوست داشتم عروسک انگشتی بخریم تو یه مغازهای پیدا کردیم و خریدیمش خیلیم ازشون خوشت اومد که یکیم برات از اونجا کارت های اموزشیم خریدم که کلیه میوه ها باکلمه ی انگلیسیش داره ما که میبینیم خیلی کتاب خوندن و دوست داری اصلانم پارشون نمیکنی همه چی رو میفهمی عزیز خاله ما کتابو سرو ته دستت میدیم خودت درستش میکنی و بدشم بازش میکنی مثلا که میخو...
11 دی 1391

شیطونی دخمله

چهار ماهته عزیز این روزا خیلی دوست داشتی چیزی رو بگیری دستتو باهاش بازی کنی حاله سراغ گلدون مامان جونش واسه خراب کاری چقدم جاش راحته بغل خاله افسانه تو هفتو نیم ماهگی تازه داشتی بدون گذاشتن دست به جایی رو پای خودت واسی ولی هی میوفتادی واااااااای منو بگیرین اخه خاله جون ...................مرسی اسما داره tv نگاه مکنه چقدم تعجب میکنه ...
11 دی 1391