اسماجونم اسماجونم ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
مهلا جونممهلا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
وبلاگ فرشته های ما وبلاگ فرشته های ما ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

♥ اسما و مهلا فرشته های کوچولو♥

خدا بخشید

1393/6/31 22:36
نویسنده : خاله نسرین
1,058 بازدید
اشتراک گذاری

   آرامش چیست  ؟
نگاه به گذشته و شکر خدا
نگاه به اینده و اعتماد به خدا
نگاه به اطراف و جستجوی خدا
نگاه به درون و دیدن خدا
  لحظه هایت سر شار از بوی خدا  

خدای مهربانم ممنونم که مهلا کوچولومون رو دوباره برامون دادی

روزی که مهلا جونم از دکتر اومده یعنی فردای اون شبی که مهلا جونم خفه شد وهمه ی ما رو جون به لب کرد اون شب هم همه با هم بردیمش بیمارستان کودکان تا ساعت چهارشب بیمارستان بودیم وبعدشم دنبال ک‍‍بسول اکسیژن وداروهات بودیم. ماجرای اون روز و مفصل بگم درست یادمه که روزهای اول عید فطر بود که رفته بودیم عید دیدنی خونه دایی احمد که تو بیش مامان خوابیده بودی و یهو سرفه کردی و رنگت شد سیاه و کبود نفست رفت و افتادی تو دست مامان واااای خدا اون روزا رو ببره و دیگه برنگردونه اون شب تا دوساعت دست و بای من میلرزید و به خودم نیومده بودم از اونجا یکسر بردیمت بیمارستان که دکتر گفت ما اگه بستریش کنیم فقط بهش اکسیژن و گاز میدیم بهش و تو اتاق بخور میزریم اگه بخوایین یک هفته بستریش کنیم اینم که خیلی کوچیکه بهتره یه اکسیژن و بخور و گاز بگیرین  و تو خونه موقعی که نفسش کم میشه و سرفه میکنه بهش اکسیژن بدین ازش مواظبت کنین .ماهم که از خدامون بود تو نمونی تو اون بیمارستان بابات گفت ببریم خونه و ااکسیژنو بخور برات خرید بالاخره ساعت چهار شب رسیدیم خونه 

ااای جونم الهی فدات شم که اون روزا خیلی ضعیف و لاغر شده بودی اصلا غذا نمیخوردی و بخصوض اگه آبمیوه و آب میخوردی زودی همهشو برش میگردوندی توعکسم مشخصه که عزیز خاله حال نداری 

مهلا جونم اون روزا خیلی روزهای بدی بود برات انشالله خدا دیگه برن و سراغ کوچولوی نازم نیان

 

پسندها (1)

نظرات (0)