اولین دندون مهلا جونم (8و نیم ماهگی )
مهلایی داره یه دندون
قند میخوره از قندون
فرشته ی مهربون
آورده براش یه دندون
آش بخوریدنوش جون
از آش دندونی مهلا جون
عزیز دلم مهلایی قربونت برم خاله جونی چقدر زود بزرگ شدی انگار همین دیروز بود که یه نوزاد
کوچولو بودی ولی الان شکر خدا اونقدر شلوغ و شیون شدی که نگو و نپرس چند وقتی که اصلا
وب نیومدم و ماهگردتونم براتون تبریک نگفتم عزیزهای دلم مهلا جونی حالا از تو بگم که کارای
زیادی یاد گرفتی و
شیطونیات چند برابر شده و رفته رفته شیرین تر میشی و دل همه رو میبری ماشالله اونقدر بچه
ی خنده روی هستی کههمه دوست دارن تا بهت میگیم مهلایی زودی میخندی و باهامون بازی
میکنی دیگه چیزی نمونده به یکسالگیت عزیزم همه چی رو میفهمی و کارای جدید یاد میگیری
قبل عیدم درست 8 و نیم ماهگیت یهدندون کوچولو موچول در آوردی که همه ی ما رو خوشحال
کردی ..حالا بگم از دندون در آوردن تو آپدیت کردن دندونت توسط من جیگر من از موقع یکه هفت
ماهگیت و تموم کردی و رفتی تو هشت ماهگیت هرروز که میدیدمت به دهنت نگاه میکردم و
میگفتم مهلایی دندون در نیاوردی عزیزدلم پس کی درش میاری اونقدر مشتاق بودم البته نه فقط
من کلیه افراد خانوادمون هر روز دندونت و چک میکردن که ببینن در آوردیش یا نه منم که کار
همیشگیم بود که چکت میکردم و یه روز دیدیم که بله این خانوم کوچولو یهمروارید کوچولو در آورده
اونقدر خوشحال بودیم که هی نگاش میکردیم ابته اصلا نمیزاشتی دهنتو باز کنیمو ببینیمش یه
روز خاله افسانه برده بود برات آب بده موقع آب خوردنت دنودنی که تازه در آورده بودی بهلیوانه
میخورد یه صدای میداد که معلوم بود دندون در آوردی ماهم بهت اونقدر خوشمون اومده بود که
هیواست لیوان میادیم و تا صدای اون دنون کوچولوتو بشنویم الهی فدات شم جیگره من که
شدی شیرینیزندگیمون ..دیروزم در تاریخ 1392.1.22 تو خونه مادر بزرگت که بهش آناجون میگین
رفتیم و برات آش دندونی بختیم و چندتا عکسم از دیروز دارم ولی فعلا دستم نیست هر موقع
اومد حتما عکساتم میزارم برات عزیزم
اولین مرواریدت مبارک باشه مهلا جونم