عکس های قاطی پاتی از روزمرگی اسمایی و مهلایی جونم (ازآذر و دی وبهمن ماه)
قربون این فرشته ی ناز و خوشگل برم من که چقدرم تو این عکس ناز افتاده
واینم چند تا عکس دیگه از زمانی که دوتا آبجی میخوان باهم بازی کنن ولی..........
مهلا جونم تا خواست گوشی رو از دست اسمایی بگیره
حالا ببین اسما جونی با مهلایی بیچاره چی کار کرده
با اون دستای کوچولوت بیچاره مهلا جونم و یطوری هل دادی که مهدی از پشت گرفتش
والی سرش زمین خورده بود
مهلا جونم تو 5و نیم ماهگی شروع به حریره و سرلاک و فرنی خوردن کرده
مهلایی داره گوشی رو از دست من میگره الهی فدات شم جیگرم
میبینی عزیزم هر موقع مهلایی رو رو پاهام بخوابونم میایی یه جوری یا منو یا مهلایی بیچاره
رو اذیت میکنی اینم چند نمونه از عکساش
بیچاره مهلا جونم هرچقدر میگه برو ان ور دارم اذیت میشم کو گوش شنوا ..اونقدر لوس شدی
که هیچ کس بهت چیزی نمیگه از ترس اینکه ناراحت میشی و گریه میکنی
قربون اون نگاهای شیرینت برم من مهلا جونم
واینم از اون عکسا و شیرین کاریی های اسما جونم موقعی که یکم به مهلایی توجه می کنم