اسماجونم اسماجونم ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره
مهلا جونممهلا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
وبلاگ فرشته های ما وبلاگ فرشته های ما ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

♥ اسما و مهلا فرشته های کوچولو♥

سلامی دوباره

1393/6/31 20:53
نویسنده : خاله نسرین
873 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزای دلم فرشته های زندگی من ،همه ی دنیای من محبت

و سلام به همه ی دوستای گلم آرام

بعد از چند ماه خوشی و بدی  نگرانی ها و دلخوشی ها خدا رو هزاران مرتبه شکر که سلامت برگشتیم تو این

دنیای مجازی مون،جا داره از اینجا به خانواده ی آوینا جونم تسلیت بگم که تو اون حادثه هواپیما از همه ی ماها

دراین دنیای مجازی برای همیشه خداحافظی کردند. چند بار رفتم به وبلاگ فرشته ی پر کشیده آوینا جونم به

آخرین پست هاشون نگاه کردم دلم کباب شد،وای خدا جونم مادر آوینا کوچولو با چه شوقی خاطراتشون و ثبت

می کرد ولی خداوند متعال فرصت نوشتن بقیه ی پستاشو حتی خواندن اون همه خاطرات و به هیچ یکی شون

نداد .خدارحمتشون کنه  به خاطر همونم میگم خدا رو هزاران مرتبه شکر که دوباره با فرشته های کوچولومون

برگشتیم آدم فرداشو نمیدونه که بعد از نوشتن این پست فردای هم هست که بیاد و بقیه ی خاطراتش رو

بنویسه خدایا خودت محافظ همه ی کوچولو ها باش

وااااااااااااای عزیزای دلم چقدر دلم پر پر میزد که بیام وبلاگتون و از شما ها بگم دوماهه که از شما ها هیچی

ننوشتم از شیطونیاتون از دلبری یاتون از شلوغی یاتون و از همه کارای که با انجام دادنشون ماها رو یاد خدا

میندازین و تاشکر گذارباشیم ..

اسما جونم قربونت برم که خیلی باهات حرف دارم که بزنم تو این چند ماهی تو شدی همه ی کس من همه ی 

دنیای من و تو تنهایی هام فقط تو هستی که بهم آرامش میدی بعضی موقع اونقدر دلم میخواد که بیام وباهات 

درد دل کنم و حرفام و به تو بگم شاید الان که این و داری میخونی هم سن و سال های این موقع من باشی و

احساسات من و درک میکنی آرامالهی فدات شم الهی قربونت برم که الان دارم اینو مینویسم اومدی پیشم و

داری خودتو برام لوس میکنی (درست 3سال و دوماه سن داری کوچولوی من)

و یکمم برام حرص میدی میدونی چطوری بهت میگم ،عزیزدلم، مواظب باش دستت

به سیم نخوره تموم نوشته هام میره تو هم از لج بازی برگشتی بهم گفتی کامپیوتر و خاموش کنم سیم و

بکشم وااای دس بردارم نیستی که میگم عزیزدلم نه دس نزن برمیگردی دوباره میگی خاموش کنم این دکمه رو

بزنم هی میگم نه بر میگردی میخندی میگی خوب اینو بزنم وای قربون اون زبون شیرینت بشم که هرچقدر

حرصم بدی بازم با ا حالا که ازسه بار بیشتر شد برگشتم بهت گفتم اسمایی برو اون یکی اتاق من کار دارم بازم

نرفتی خوب دیگه منم داشتم از حرص  اینطوریعصبانی میشدم .ولی خوب دیگه تو که شدی همه ی کس من

فرشته ی ناز من دیگه  نمیشه کارش کرد باید بعضی موقع خودمون و کنترل کنیم .

 

خوب از تو ی فرشته ی ناز و کوچولوم مهلا جونم بگم که با اومدنت شدی همه ی دنیای من و خودتو تو دلم جا 

دادی الهی فدات شم عزیزدلم با اون شیرین کاریات و شیطونیات وااااای نمیدونی چقدر شیطون و دلبری همه

عاشق اون شیطونیات شدن و توجه همه رو به خودت جلب میکنی الان که دارم اینو مینویسم مهلا جونم

درست یک سال و دو ماه و 29 روز از عمر قشنگت داره میگذره ..مهلا جونم الان یعنی 15 ماهه هستی و 15 ماه

رو پیش ما گذروندی، این چند ماه آخری رو با اون مریضیت خیلی اذیت کشیدی و همه ی ماها رو نگران کردی

ولی  خدا رو هزارن مرتبه شکر که خدا تو رو دوباره بهمون داد .خدا اون روزا و شب ها رو ببره و دیگه نشونمون

نده شب ها که میخوابید و سرفه میکردی کلا نفست می رفت و سیاه و کبود میشدی باید بهت اکسیژن وصل

می کردیم و تا نفست دوباره برگرده ..ولی خدا رو هزاران هزران مرتبه شکر حالت این روزا خیلی بهتره آرام

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان یاغمور
1 مهر 93 20:32
خوشحالم که دوباره تو وب میبینمتون
خاله نسرین
پاسخ
مررررررررررسی عزیزم منم با دیدن شما تو وبلاگ اسما و مهلایی خوسحال شدم