اسماجونم اسماجونم ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه سن داره
مهلا جونممهلا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
وبلاگ فرشته های ما وبلاگ فرشته های ما ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

♥ اسما و مهلا فرشته های کوچولو♥

عکس های بهاری از عزیزای دلم (فروردین و اردیبهشت)

1393/3/4 0:42
نویسنده : خاله نسرین
585 بازدید
اشتراک گذاری

با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد،

برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی

دیگر گذشت روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد

 

و چند تا از عکس های دیگه از فروردین ماه و اردیبهشت ماه 

و عکس از یک روز بهاری تو شهر بازی 

مهلایی داره آبجی شو تماشا میکنه 

مهلا جونم الهی فدات شم اینجا 9 ماهته و مکیدن و یاد گرفتی با نی میتونی

شیر و آبمیوه بخوری

الهی فدای اون خوابیدنت بشم من که اون روز مامانی طبق معمول تو رو پیش من

گذاشته بود رفته بود مغازه مامان ..توهم ماشالله اونقدر دختر آرومی هستی و به من وابستگیت بیشتره که هر جا باشیم و هر کجا باشیم با من میمونی و با من میخوابی اون روزم داشتیم هردومون جلوی تلویزیون برنامه نگاه  میکردیم  دیدی از مامانت خبری نیست و ویکدفعه دیدمکنار من خوابت برده اونقدر ناز و شیرین خوابیده بودی که چند تا عکس ازت انداختم تا اینم از تو دفتر خاطراتت ثبت بشه ..فقط چون با گوشی خودم عکس گرفتم عکسا یکم بی کیفیت شده

اینم یکی از مدل خوابیدنات که همیشه رو بالش میگری یخوابی ..البته این یکی از اون خواب های آرومته 

اونقدر عجیب و قریب میخوابی که فرصت نمیشه از اونا عکس بگیرم

اینم یکی از دعواهای دیگه این دوتا وروجک سر تسبیح مامانی ..مهلا جونم اینو اونقدر دوست داری که همیشه با اون تسبیح بازی میکنی واین اسمایی لجبازم ...لجبازیش گرفت و نمیخواد کوتاه بیاد و این و بهت بده انگار اونم از اون گریه هات خوش میاد که  طوری باهات لج میکنه 

و در آخر مثل همیشه اسمایی پیروز میشه که بیچاره مهلا جونم اونقدر اسمایی زدتت که تو هم عادت کردی خودت و میزنی ..این روزا هم بیشتر شده این خود زنی هات هر چی بخوای و بهت ندیدم زودی دستت میره روسرت و این طوری داری خودت و میزنی ..الهی فداتون شم هر دوتاتونم برامون عزیزین و نمیتونیم بگیرم و تماشا کنیم که یکی تون پیروز بشین و ان یکی تونم مثل مهلا جونم خودشو بزنه ....اون وقته که تسبیح و از هردوتاتون گرفتیم و این دعوا هم تموم شد

این شادی پیروزی اسمایی 

و اینم شادی و شیطنت مهلا جونم هنگام پیروز شدن و گرفتن تسبیح مامان جونش 

اینجا هم ماخودمون تعطیلات عید رفته بودیم شما که جایی شما دوتا وروجک خیلی خالی بود 

و این نوشته ها رو اونجا به عنوان خاطرات نوشتیم و عکسم گرفتیم

اون بالایی مهلا بود که نوشته بودیم ولی آب یکمش و پاک کرده بود 

 

و اینم از سن اسماجونم در فروردین سال 93 

و سن مهلا جونمم نتونستیم بنویسیم که اونم فروردین ماه 8 و نیم ماهش بود 

مهلا جونم اینجا 10 ماهته که باهم رفته بودیم زیارتگاه سید محمد که نزدیکی های تبریزه 

گوشیم زیاد خوب عکس نمیگیره واسه همون نمیتونم ازتون بیشتر عکس بگیرم این چند تا را هم گرفتم

به عنوان خاطرات..

قربون اون نگاه ناز و شیطونت بشم جیگرم من 

عاششق این قیافه ی ناز و شیرینتم  خوشگله خاله 

​اینجاهم مهلا جونم 9 ماهشه 

داره عزیز دلم بای بای میکنه ..اینجا بای بای کردن و تازه یاد گرفته بودی 

اسما جونم داره به مامانش کمک میکنه 

عزیز های دلم انشالله که همیشه دلتون شاد و لبتون خندان باشه 

چشماتون پر از امید و خوشحالی باشه 

پسندها (1)

نظرات (0)