شیرین زبونم
مهلا جونم همیشه خنده رولب
گریه های اسما جونم واسه خونه ی کوچک
استخرپرماجرای اسماجونم
عزیزدل خاله داره برای اولین بار داره میره استخر بعد از استخر جلوی در استخر سلام اسما جونم عزیز دل من الهی فدات شم که دیگه بزرگ شدی ... بالاخره بعد از کلی ماجرا بردیمت استخر خوب حالا از اولین ماجرای استخر رفتنت بگم . ما که با خاله افسانه میریم سر کار زیاد فرصت نمیکنیم بریم استخر من که فقط جمعه ها وقت دارم اونم بیشتر جمعه ها تا ظهرکلاس دارم و بعضی موقع هام خاله افسانه شیفت میشه بالاخره ما با این شرایط کاری و دانشگاه نمیتونیم زیاد بریم دنبال تفرح و سرگرمی .اون موقع ها هم دستم تازه شکسته بود و از گچ باز کرده بودیم نمیرفتم سر کار چند روی بود از دلتنگی به سرم زده بود بریم استخر و با شوخی میگفتم اسما ...
نویسنده :
خاله نسرین
22:37
خدا بخشید
آرامش چیست ؟ نگاه به گذشته و شکر خدا نگاه به اینده و اعتماد به خدا نگاه به اطراف و جستجوی خدا نگاه به درون و دیدن خدا لحظه هایت سر شار از بوی خدا خدای مهربانم ممنونم که مهلا کوچولومون رو دوباره برامون دادی روزی که مهلا جونم از دکتر اومده یعنی فردای اون شبی که مهلا جونم خفه شد وهمه ی ما رو جون به لب کرد اون شب هم همه با هم بردیمش بیمارستان کودکان تا ساعت چهارشب بیمارستان بودیم وبعدشم دنبال کبسول اکسیژن وداروهات بودیم. ماجرای اون روز و مفصل بگم درست یادمه که روزهای اول عید فطر بود که رفته بودیم عید دیدنی خونه دایی احمد که تو بیش مامان خوابیده بودی و یهو سرفه کردی و رنگت ...
نویسنده :
خاله نسرین
22:36
دو دوست مهربان
سلامی دوباره
سلام عزیزای دلم فرشته های زندگی من ،همه ی دنیای من و سلام به همه ی دوستای گلم بعد از چند ماه خوشی و بدی نگرانی ها و دلخوشی ها خدا رو هزاران مرتبه شکر که سلامت برگشتیم تو این دنیای مجازی مون،جا داره از اینجا به خانواده ی آوینا جونم تسلیت بگم که تو اون حادثه هواپیما از همه ی ماها دراین دنیای مجازی برای همیشه خداحافظی کردند. چند بار رفتم به وبلاگ فرشته ی پر کشیده آوینا جونم به آ خرین پست هاشون نگاه کردم دلم کباب شد،وای خدا جونم مادر آوینا کوچولو با چه شوقی خاطراتشون و ثبت می کرد ولی خداوند متعال فرصت نوشتن بقیه ی پستاشو حتی خواندن اون همه خاطرات و به هیچ یکی شون نداد .خدارحمتشون کنه ب...
نویسنده :
خاله نسرین
20:53
امید
حواست هست ؟!؟عزیزم یک تابستان دیگر هم گذشت... حالا باید دل خوش کنیم به آمدن پاییز،یک پاییز خوشرنگ! به پاییزی که دلت نگیرد و غروبش غم نداشته باشد..... توی کوچه و پس کوچه هایش بغض نباشد..... پاییزی که مهر و آبان و آذرش تو را یاد هیچ خاطره ی خیسی نیاندازد.... یک پاییز دوست داشتنی که شاید مال ما باشد. می مانیم به امید پاییزی که وقتی به آخر رسید جوجه ای از جوجه هایمان کم نشده باشد... ...
نویسنده :
خاله نسرین
13:50
محتاج دعا
سلام دوستای خوبم انشالله که همگی سلامتین مهلا جونم چند روزی یه که مریض هستش الهی قربونش برم خیلی براش سخته این مریضی یهو میبینی سیاه و کبود میشه و داره خفه میشه این روزا رو با اکسیژن و اسپری میگذرونه چون سنشم کمه و تو بیمارستان بند نمیشه بستریش نکردیم اکسیژن خریدیم توخونه موقع نیاز بهش ااکسیژن میدیم دوستای خوب و مهربونم با اون دل های پا...
نویسنده :
خاله نسرین
1:52